loading...
حافظ
مدیر بازدید : 33 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)

 

گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد   بسوختیم در این آرزوی خام و نشد
به لابه گفت شبی میر مجلس تو شوم   شدم به رغبت خویشش کمینْ‌غلام و نشد
پیام داد که خواهم نشست با رندان   بشد به رندی و دُردی کشیمْ نامْ و نشد
رواست در بر اگر می‌طپد کبوتر دل   که دید در ره خود تاب و پیچ دام و نشد
بدان هوس که به مستی ببوسم آن لبِ لعل   چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد
به کوی عشق مَنِه بی‌دلیلِ راه قدم   که من به خویش نمودم صد اِهتِمام و نشد
فِغان که در طلب گنج‌نامه‌ی مقصود   شدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد
دریغ و درد که در جست و جوی گنجِ حضور   بسی شدم به گدایی بَرِ کِرام و نشد
هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکر   در آن هوس که شود آن نگارْ رامْ و نشد

 

le="width: 2em;">  چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
همه روز روزه بودن ، همه شب نماز کردن همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن به خدا قسم که کس را ثمر آن قدر نبخشد که به روی مستمندی در بسته باز کردن
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 426
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 10
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 80
  • بازدید سال : 999
  • بازدید کلی : 11,422
  • کدهای اختصاصی
    ارسال لینک < /BlogLinks>