صبا به تهنیت پیر می فروش آمد | که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد | |
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای | درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد | |
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار | که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد | |
به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش | که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد | |
ز فکر تفرقه بازآی تا شوی مجموع | به حکم آن که چو شد اهرمن سروش آمد | |
ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد | چه گوش کرد که با ده زبان خموش آمد | |
چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس | سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد | |
ز خانقاه به میخانه میرود حافظ | مگر ز مستی زهد ریا به هوش آمد |