loading...
حافظ
مدیر بازدید : 16 جمعه 27 دی 1392 نظرات (0)

گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر

بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر

خرم آن روز که با دیده گریان بروم

تا زنم آب در میکده یک بار دگر

معرفت نیست در این قوم خدا را سببی

تا برم گوهر خود را به خریدار دگر

یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت

حاش لله که روم من ز پی یار دگر

گر مساعد شودم دایره چرخ کبود

هم به دست آورمش باز به پرگار دگر

عافیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند

غمزه شوخش و آن طرهٔ طرار دگر

راز سربسته ما بین که به دستان گفتند

هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر

هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت

کندم قصد دل ریش به آزار دگر

بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست

غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
همه روز روزه بودن ، همه شب نماز کردن همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن به خدا قسم که کس را ثمر آن قدر نبخشد که به روی مستمندی در بسته باز کردن
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 426
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 39
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 53
  • بازدید ماه : 109
  • بازدید سال : 1,028
  • بازدید کلی : 11,451
  • کدهای اختصاصی
    ارسال لینک < /BlogLinks>