loading...
حافظ
مدیر بازدید : 13 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)
آن کس که به دست جام دارد   سلطانی جم مدام دارد
آبی که خضر حیات از او یافت   در میکده جو که جام دارد
سررشته جان به جام بگذار   کاین رشته از او نظام دارد
ما و می و زاهدان و تقوا   تا یار سر کدام دارد
بیرون ز لب تو ساقیا نیست   در دور کسی که کام دارد
نرگس همه شیوه‌های مستی   از چشم خوشت به وام دارد
ذکر رخ و زلف تو دلم را   وردیست که صبح و شام دارد
بر سینه ریش دردمندان   لعلت نمکی تمام دارد
در چاه ذقن چو حافظ ای جان   حسن تو دو صد غلام دارد

 

مدیر بازدید : 5 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)

 

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد   نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد
چو مهمانِ خراباتی به‌عزت باش با رندان   که دردِسَر کشی جانا گرت مستی خمار آرد
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما   بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکم است   خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد
بهار عمر خواه ای دل، وگرنه این چمن هر سال   چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هَزار آرد
خدا را چون دل ریشم قراری بست با زلفت   بفرما لعل نوشین را که زودش باقرار آرد
در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ   نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد

 

مدیر بازدید : 16 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)
هُمایِ اوجِ سعادت به دام ما افتد   اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حباب‌وار براندازم از نشاط کلاه   اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
شبی که ماهِ مُراد از افق شود طالع   بُوَد که پرتو نوری به بام ما افتد
به بارگاه تو چون باد را نباشد بار   کِی اتفاق مجال سلام ما افتد؟
چو جان فدای لبت شد خیال می‌بستم   که قطره‌ای ز زلالش به کام ما افتد
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز   کز این شکار فراوان به دام ما افتد
به ناامیدی از این در مرو؛ بزن فالی   بُوَد که قرعه دولت به نام ما افتد
ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ   نسیم گلشن جان در مشام ما افتد

 

مدیر بازدید : 12 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد   صبر و آرام تواند به من مسکین داد
وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت   هم تواند کرمش داد من غمگین داد
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم   که عنان دل شیدا به لب شیرین داد
گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست   آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد
خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن   هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد
بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی   خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد
در کف غصه دوران دل حافظ خون شد   از فراق رخت ای خواجه قوام الدین داد

 

مدیر بازدید : 10 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)

 

دیر است که دلدار پیامی نفرستاد   ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران   پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
سوی من وحشی صفت عقل رمیده   آهوروشی کبک خرامی نفرستاد
دانست که خواهد شدنم مرغ دل از دست   و از آن خط چون سلسله دامی نفرستاد
فریاد که آن ساقی شکرلب سرمست   دانست که مخمورم و جامی نفرستاد
چندان که زدم لاف کرامات و مقامات   هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد
حافظ به ادب باش که واخواست نباشد   گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد
مدیر بازدید : 16 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)

 

پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد   وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد
از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر   ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد
دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم   چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد
از رهگذر خاک سر کوی شما بود   هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
مژگان تو تا تیغ جهان گیر برآورد   بس کشته دل زنده که بر یک دگر افتاد
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات   با دردکشان هر که درافتاد برافتاد
گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد   با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد
حافظ که سر زلف بتان دست کشش بود   بس طرفه حریفیست کش اکنون به سر افتاد

 

مدیر بازدید : 9 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)
خسروا! گویِ فلک در خم چوگان تو باد   ساحت کُون و مکان عرصه‌ی میدان تو باد
زلف خاتونِ ظفر، شیفته‌ی پرچم توست   دیده‌ی فتحِ ابد، عاشق جُولان تو باد
ای که انشاءِ عُطارِد صفتِ شوکتِ توست   عقلِ کل چاکرِ طغراکشِ دیوانِ تو باد
طیره‌ی جلوه‌ی طوبیٰ، قدِ چون سرو تو شد   غیرت خُلد برین، ساحت بستان تو باد
نه به تنها حَیَوانات و نباتات و جَماد   هر چه در عالم امر است به فرمان تو باد!

 

مدیر بازدید : 11 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد   وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست   به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
جمال صورت و معنی ز امن صحت توست   که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد
در این چمن چو درآید خزان به یغمایی   رهش به سرو سهی قامت بلند مباد
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد   مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند   بر آتش تو بجز جان او سپند مباد
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی   که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
مدیر بازدید : 16 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)
روزِ وصلِ دوستداران یاد باد   یاد باد! آن روزگاران یاد باد!
کامم از تلخیِ غم چون زَهر گشت   بانگ نوش شادخواران یاد باد
گرچه یاران فارغند از یاد من   از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این بند و بلا   کوشش آن حق‌گزاران یاد باد
گر چه صد رود است از چشمم روان   زنده رود باغِ کاران یاد باد
راز حافظ بعد از این ناگفته ماند   ای دریغا! رازداران یاد باد!
مدیر بازدید : 17 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)
جمالت آفتاب هر نظر باد   ز خوبی روی خوبت خوبتر باد
همای زلف شاهین شهپرت را   دل شاهان عالم زیر پر باد
کسی کو بسته زلفت نباشد   چو زلفت درهم و زیر و زبر باد
دلی کو عاشق رویت نباشد   همیشه غرقه در خون جگر باد
بتا چون غمزه‌ات ناوک فشاند   دل مجروح من پیشش سپر باد
چو لعل شکرینت بوسه بخشد   مذاق جان من ز او پرشکر باد
مرا از توست هر دم تازه عشقی   تو را هر ساعتی حسنی دگر باد
به جان مشتاق روی توست حافظ   تو را در حال مشتاقان نظر باد

 

تعداد صفحات : 43

درباره ما
Profile Pic
همه روز روزه بودن ، همه شب نماز کردن همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن به خدا قسم که کس را ثمر آن قدر نبخشد که به روی مستمندی در بسته باز کردن
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 426
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 29
  • بازدید ماه : 85
  • بازدید سال : 1,004
  • بازدید کلی : 11,427
  • کدهای اختصاصی
    ارسال لینک < /BlogLinks>